پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 389
نویسنده : غریبه آشنا


سخت است کنترل اشک های شبانه ای که بر روی بالشت زیر سرت دفن میشوند

سخت است کنترل اشک های شبانه ای که بخاطر  خاطرات گذشته و تلخی ان از دل چشم بیرون میریزد…

سخت است.بتوانی جلوی  اشکهایی را بگیری که  نبود کسی علت ان است

تمام شب های خود را  با اشک های یواشکی  سر کردم  تا ارام شوم

تا در گذر  لحظات عمر  یاد عزیزانی باشم که میتوانستند کنارم باشند  اما نیستن 

 


:: موضوعات مرتبط: ادبیات , دلنوشته های شکسته , ,
:: برچسب‌ها: مطالب-عاشقانه-زیبا-دل-نوشته-های-بلند-زیبا-و-عاشقانه-بهمن مااه95 ,



شعرعاشقانه +عکس
نوشته شده در چهار شنبه 29 دی 1395
بازدید : 380
نویسنده : غریبه آشنا

 

 


بــِــﻬــِــﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ . .
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﺕ . . ﺑــِــﺸــﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻋﻄﺎﺭ !
ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ , ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ !

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻬﺮﺍﺏ !
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ , ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼﻧﺎﺏ !!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺎﻡ !
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ ﻟﺒﺖ , ﺭﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﯼﻟﺒﻬﺎﻡ !!!!!!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ !ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﻣﯽ !
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻧﺸﯽ ﻫﺮﮔﺰ , ﺍﺳﯿﺮ ﺗﯿﺮ ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ !!!!!

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﻤﺎ !
ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ , ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺗﮏ ﻭﺗﻨﻫﺎ!!!!


:: موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
:: برچسب‌ها: شعر , متن عاشقی ,



عاشقانه های غمگین
نوشته شده در چهار شنبه 29 دی 1395
بازدید : 461
نویسنده : غریبه آشنا

 

لعنتی ترین حوالی

دیدم داری از دور قدم میزنی
کنارت یکی هست که من نیستم
تو اونقدر محو نگاشیو من
میریزه دلم مات می ایستم
تا میپیچه دستاشو دور تنت
یه جور بدی گیج میره سرم
نگات میکنه با یه حال عجیب
میخواد پاره شه این رگ گردنم
میخوام رد شم آهسته از پیش تو
میترسم که شرمنده شی پیش من
نیاری به روتو بخندی فقط
با چشمات بگی خواهشا حرف نزن، حرف نزن
من عادت ندارم به این حال بد
چیکار کردی با من که من این شدم
خجالت نکش خوب نگام کن ببین
که بعد از تو من پیر و غمگین شدم
دیگه تا ابد این حوالی منو
نمیبینی راحت بگیر دستشو
نیاد اون روزی که بیای پیشمو
 بگی دل بریدو ازم، خسته شد

یه جور بدی گیج میره سرم
نگات میکنه با یه حال عجیب
میخواد پاره شه این رگ گردنم
میخوام رد شم آهسته از پیش تو
میترسم که شرمنده شی پیش من
نیاری به روتو بخندی فقط
با چشمات بگی خواهشا حرف نزن، حرف نزن
من عادت ندارم به این حال بد
چیکار کردی با من که من این شدم
خجالت نکش خوب نگام کن ببین
که بعد از تو من پیر و غمگین شدم
دیگه تا ابد این حوالی منو
نمیبینی راحت بگیر دستشو
نیاد اون روزی که بیای پیشمو
 بگی دل بریدو ازم، خسته شد


:: موضوعات مرتبط: ادبیات , دلنوشته های غمگین , ,
:: برچسب‌ها: مطالب-عاشقانه-زیبا-دل-نوشته-های-بلند-زیبا-و-عاشقانه-دی مااه95 ,